تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum
  • سردر
  • جستجو
  • فهرست اعضا
  • سالنامه
  • راهنما
درود مهمان گرامی! ورود ثبت‌نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌:
گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
تالار گفتگوی کیش تک/ kishtech forum › پردیس فناوری کیش › زبان های خارجی › زبان انگلیسی v
« قبلی 1 … 5 6 7 8 9 … 22 بعدی »

(A Day at the Beach(short story

امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالت موضوعی
(A Day at the Beach(short story
Monabahrami آفلاین
عضو جوان
**
ارسال‌ها: 22
موضوع‌ها: 22
تاریخ عضویت: Sep 2020
اعتبار: 0
#1
12-09-2020, 11:39 PM
پردیس فناوری کیش_طرح مشاوره صنعت ومدیریت_دپارتمان زبانهای خارجی:http://kishindustry.com

She was new in town. The town was near the ocean. She wanted to visit the beach. She had a new friend. She asked her new friend to take her to the beach. Her friend said okay. They went to the beach. It was a hot sunny day. The beach was crowded. They put a big towel on the sand. They walked down to the water. They stepped into the water. They got their feet wet. They went back to their towel. They sat on the towel. They looked at the boats and surfers. They looked at the seagulls. They saw some dolphins. A lifeguard walked by. He said hello. He talked to them for a minute. They stayed at the beach all afternoon. They talked with each other. They watched many people having fun. They watched the sun go down. It was huge and orange. It sank into the ocean. They shook the sand out of the towel. They folded the towel and walked back to the car. "That was wonderful," she told her friend. "I like the beach. Thank you for taking me to the beach today."

روزی در ساحل

او در شهر جدید بود.  این شهر نزدیک اقیانوس بود.  او می خواست از ساحل دیدن کند.  دوست جدیدی داشت.  از دوست جدیدش خواست او را به ساحل ببرد.  دوستش گفت باشه.  آنها به ساحل رفتند.  یک روز گرم آفتابی بود.  ساحل شلوغ بود.  آنها یک حوله بزرگ روی ماسه ها انداختند.  آنها به طرف آب پایین رفتند.  قدم در آب گذاشتند.  پاهایشان خیس شد.  آنها دوباره به حوله خود برگشتند.  روی حوله نشستند.  آنها به قایق ها و موج سواران نگاه کردند.   به مرغ های دریایی نگاه کردند.  آنها چند دلفین دیدند.  یک غریق نجات از آنجا عبور کرد.  سلام کرد  او یک دقیقه با آنها صحبت کرد.  آنها تمام بعد از ظهر را در ساحل ماندند.  با یکدیگر صحبت کردند.  بسیاری از افراد را که مشغول سرگرمی بودند تماشا کردند  غروب خورشید را تماشا کردند.  بسیار عظیم و نارنجی بود.  غرق در اقیانوس شد.  آنها شن و ماسه را از حوله تکان دادند.  حوله را جمع کردند و برگشتند سمت ماشین.  او به دوستش گفت: "فوق العاده بود."  "من ساحل را دوست دارم. متشکرم که امروز مرا به ساحل بردی."
ارسال‌ها
پاسخ
« قدیمی‌تر | جدیدتر »


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  Short story : the art of learning Ahmadrezataghipour 0 1,113 06-10-2020, 04:37 AM
آخرین ارسال: Ahmadrezataghipour
  Short story نرگس احمدی کیا 0 1,056 01-10-2020, 07:42 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 1,061 01-10-2020, 07:41 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  The short Story for kids Marjanbesarati 0 1,006 01-10-2020, 05:59 PM
آخرین ارسال: Marjanbesarati
  Short story نرگس احمدی کیا 0 1,117 30-09-2020, 08:52 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 843 21-09-2020, 06:32 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 778 21-09-2020, 06:30 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 1,029 21-09-2020, 03:27 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 643 21-09-2020, 03:25 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا
  Short story نرگس احمدی کیا 0 655 21-09-2020, 03:15 PM
آخرین ارسال: نرگس احمدی کیا

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ
پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان
  • تیم انجمن
  • صفحه‌ی تماس
  • تالار کیش تک / kishtech forum
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • نشانه‌گذاری تمامی انجمن‌ها به عنوان خوانده شده
  • پیوند سایتی RSS
زمان کنونی: 20-07-2025، 04:35 AM Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 6.5
Powered by MyBB, © 2002-2025 MyBB Group.